( مصدر ) ۱ - مبتلی شدن دچار شدن . ۲ - در بند شدن مقید گشتن . ۳ - اسیر شدن برده گشتن : و هیچکس از آن عرب خلاص نیافتند الا همه یا کشته یا گرفتار شدند . ۴ - صید شدن شکارشدن . ۵ - عاشق شدن دلباخته گردیدن : نگهبانان بترسیدند از آن کار کزان صورت شود شیرین گرفتار . ( نظامی )
گرفتار گشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گرفتار گشتن. [ گ ِ رِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) دچار شدن. مبتلا گشتن :
کنون چون زمانه درآمد بسر
گرفتار گشتم به دست پسر.
وگر قانع و خویشتن دار گشت
بتشنیعخلقی گرفتار گشت.
چو آهو زین غزالان سیر گشتی
گرفتار کدامین شیر گشتی.
به از افسوس شیران زبونگیر.
کنون چون زمانه درآمد بسر
گرفتار گشتم به دست پسر.
فردوسی.
بعلتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته. ( کلیله و دمنه ).وگر قانع و خویشتن دار گشت
بتشنیعخلقی گرفتار گشت.
سعدی ( بوستان ).
|| اسیر گشتن. اسیر شدن : تابوت را در پیش آوردندی و آن دشمنان همه هزیمت شدندی و گرفتار گشتندی. ( قصص الانبیاء ص 146 ). || شکار شدن. صید گشتن : چو آهو زین غزالان سیر گشتی
گرفتار کدامین شیر گشتی.
نظامی.
گرفتار سگان گشتن به نخجیربه از افسوس شیران زبونگیر.
نظامی.
کلمات دیگر: