متمتع شدن از چیزی
کام بردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کام بردن. [ب ُ دَ ] ( مص مرکب )... از چیزی ؛ متمتع شدن از آن. بهره برداشتن و کام گرفتن از آن چیز. ( از آنندراج ).
- کام دل بردن ؛ تمتع یافتن. بمراد نایل آمدن :
توان بخامشی از عمر کام دل بردن
دراز میشود این رشته از گره خوردن.
- کام دل بردن ؛ تمتع یافتن. بمراد نایل آمدن :
توان بخامشی از عمر کام دل بردن
دراز میشود این رشته از گره خوردن.
صائب ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: