کلمه جو
صفحه اصلی

ناطفی

لغت نامه دهخدا

ناطفی. [ طِ ] ( ع ص نسبی ) شکرینه فروش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ناطف شود.

ناطفی. [ طِ ] ( اِخ ) احمدبن محمد ناطفی حنفی ، مکنی به ابوالعباس. رجوع به احمدبن محمد شود.

ناطفی. [ طِ ] ( اِخ ) عمربن محمدبن ابی بکر الناطفی ، مکنی به ابوحفص. از مردم مرو است وی از ابوالقاسم علی بن موسی الموسوی و ابوعبداﷲ محمدبن الحسن فسائی و غیرهما روایت کند. ولادتش در حدود سنه 450 است و وفاتش به سال 546 در دمشق اتفاق افتاد. ( از الانساب سمعانی ج 2 ص 551 ).

ناطفی . [ طِ ] (اِخ ) احمدبن محمد ناطفی حنفی ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به احمدبن محمد شود.


ناطفی . [ طِ ] (اِخ ) عمربن محمدبن ابی بکر الناطفی ، مکنی به ابوحفص . از مردم مرو است وی از ابوالقاسم علی بن موسی الموسوی و ابوعبداﷲ محمدبن الحسن فسائی و غیرهما روایت کند. ولادتش در حدود سنه ٔ 450 است و وفاتش به سال 546 در دمشق اتفاق افتاد. (از الانساب سمعانی ج 2 ص 551).


ناطفی . [ طِ ] (ع ص نسبی ) شکرینه فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ناطف شود.



کلمات دیگر: