( اسم ) آنکه گرمابه را اداره کند حمامی : چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند .
گرمابه وان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گرمابه وان. [ گ َ ب َ / ب ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) حمامی. ( زمخشری ). رجوع به گرمابه بان شود.
کلمات دیگر: