کلمه جو
صفحه اصلی

ودمه

لغت نامه دهخدا

( ودمة ) ودمة. [ وُ م َ ] ( ع اِ ) ادمة.خویشی. || وسیله. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) آمیزش. || موافقت. || گندم گونی آدمیان. || رنگی از رنگهای شتر که مایل به سیاهی یا مایل به سپیدی باشد یا آن سپیدی خالص است یا رنگی است از رنگهای آهوان مایل به سپیدی. و در نهایه است که ادمه در شتران عبارت است از سپیدی موی و سیاهی چشم. ( منتهی الارب در مدخل ادم ).

ودمة. [ وُ م َ ] (ع اِ) ادمة.خویشی . || وسیله . (منتهی الارب ). || (اِمص ) آمیزش . || موافقت . || گندم گونی آدمیان . || رنگی از رنگهای شتر که مایل به سیاهی یا مایل به سپیدی باشد یا آن سپیدی خالص است یا رنگی است از رنگهای آهوان مایل به سپیدی . و در نهایه است که ادمه در شتران عبارت است از سپیدی موی و سیاهی چشم . (منتهی الارب در مدخل ادم ).



کلمات دیگر: