سخت کردن التیام چیزی را یا دارو در دهان ریختن .
لحک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لحک. [ ل َح ِ ] ( ع ص ) آنکه انزال او دیر شود. ( منتهی الارب ).
لحک. [ ل َ ] ( ع مص ) سخت کردن التیام چیزی را. || درآوردن چیزی را در چیزی. || دارو در دهان ریختن. || چفسیدن بهم. || لیسیدن. ( منتهی الارب ).
لحک. [ ل َ ] ( ع مص ) سخت کردن التیام چیزی را. || درآوردن چیزی را در چیزی. || دارو در دهان ریختن. || چفسیدن بهم. || لیسیدن. ( منتهی الارب ).
لحک . [ ل َ ] (ع مص ) سخت کردن التیام چیزی را. || درآوردن چیزی را در چیزی . || دارو در دهان ریختن . || چفسیدن بهم . || لیسیدن . (منتهی الارب ).
لحک . [ ل َح ِ ] (ع ص ) آنکه انزال او دیر شود. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: