کلمه جو
صفحه اصلی

لخف

لغت نامه دهخدا

لخف. [ ل َ ] ( ع مص ) فراخ کردن داغ و نشان آن را. || زدن سخت. ( منتهی الارب ). ضرب شدید. ( زوزنی ).

لخف. [ ل َ ] ( ع اِ ) مِسکه تُنک. ( منتهی الارب ).

لخف . [ ل َ ] (ع اِ) مِسکه ٔ تُنک . (منتهی الارب ).


لخف . [ ل َ ] (ع مص ) فراخ کردن داغ و نشان آن را. || زدن سخت . (منتهی الارب ). ضرب شدید. (زوزنی ).



کلمات دیگر: