لخف. [ ل َ ] ( ع مص ) فراخ کردن داغ و نشان آن را. || زدن سخت. ( منتهی الارب ). ضرب شدید. ( زوزنی ).
لخف. [ ل َ ] ( ع اِ ) مِسکه تُنک. ( منتهی الارب ).
لخف. [ ل َ ] ( ع اِ ) مِسکه تُنک. ( منتهی الارب ).
لخف . [ ل َ ] (ع اِ) مِسکه ٔ تُنک . (منتهی الارب ).
لخف . [ ل َ ] (ع مص ) فراخ کردن داغ و نشان آن را. || زدن سخت . (منتهی الارب ). ضرب شدید. (زوزنی ).