( اسم ) ۱ - آزمایش شده . ۲ - گرفتار بلا گرفتار : من بعد از مدتی که به بلای جوع و عذاب گرسنگی مبتلی بوده ام ... ۳ - معتاد : مبتلا بکشیدن تریاک .
آزماینده
آزماینده
مبتلی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آزماینده . || حقیقت دریابنده . (از منتهی الارب ). و آنکه تحقیق میکند. (ناظم الاطباء). || خبر پرسنده . (از منتهی الارب ). آنکه خبر می پرسد. (ناظم الاطباء). || اختیارکننده . (از منتهی الارب ). || آنکه سوگند میخورد. (ناظم الاطباء).
مبتلی . [ م ُ ت َ لا ] (ع ص ) به بلاگرفتارشونده . (آنندراج ). || مهموم و بدبخت و بی نصیب و گرفتار مصیبت و تنگدستی . (ناظم الاطباء). گرفتار بلا. گرفتار. (فرهنگ فارسی معین ) : من بعد از مدتی که به بلای جوع و عذاب گرسنگی مبتلی بوده ام . (انوار سهیلی ).