کلمه جو
صفحه اصلی

گرگنی

لغت نامه دهخدا

گرگنی. [ گ َ گ ِ ] ( حامص مرکب ) جرب.( دستوراللغه ) ( بحر الجواهر ). نقیب. ( منتهی الارب ).

گرگنی. [ گ ُ گ ُ ] ( اِخ ) خواهر قدیس گریگوریوس نازیانزی است که در حدود 370م. متولد شده است. مثال کامل و باهری از مادرش بوده است. برادر او پس از مرگش وصف اورا با مرثیه بیان کرده است. ( اعلام المنجد ص 368 ).

گرگنی . [ گ َ گ ِ ] (حامص مرکب ) جرب .(دستوراللغه ) (بحر الجواهر). نقیب . (منتهی الارب ).


گرگنی . [ گ ُ گ ُ ] (اِخ ) خواهر قدیس گریگوریوس نازیانزی است که در حدود 370م . متولد شده است . مثال کامل و باهری از مادرش بوده است . برادر او پس از مرگش وصف اورا با مرثیه بیان کرده است . (اعلام المنجد ص 368).



کلمات دیگر: