لحمان . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِلحم . (منتهی الارب ): قال الشیخ نجیب الدین الحبوب اسهل استمراءً و هضماً من اللحمان . (از بحر الجواهر).
لحمان
لغت نامه دهخدا
لحمان. [ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِلحم. ( منتهی الارب ): قال الشیخ نجیب الدین الحبوب اسهل استمراءً و هضماً من اللحمان. ( از بحر الجواهر ).
لحمان. [ ل َ ] ( اِخ ) ( به معنی خوردنیها ) نام شهری از یهودا ( یوشع 15:4 ) و همان لحم است که بمسافت دو میل و نیم به جنوب بیت جبرین واقع است. ( قاموس کتاب مقدس ).
لحمان. [ ل َ ] ( اِخ ) ( به معنی خوردنیها ) نام شهری از یهودا ( یوشع 15:4 ) و همان لحم است که بمسافت دو میل و نیم به جنوب بیت جبرین واقع است. ( قاموس کتاب مقدس ).
لحمان . [ ل َ ] (اِخ ) (به معنی خوردنیها) نام شهری از یهودا (یوشع 15:4) و همان لحم است که بمسافت دو میل و نیم به جنوب بیت جبرین واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
کلمات دیگر: