کلمه جو
صفحه اصلی

مباحته

لغت نامه دهخدا

( مباحتة ) مباحتة. [ م ُ ح َ ت َ ] ( ع مص ) خوردن آب بی آمیغ چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مخالصه. ( تاج المصادر بیهقی ). دوستی ساده و بی آمیغ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دشمنی پیدا کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || باحت دابته بالضریع؛ ستور خود راضریع تنها خورانیدن و مانند آن. ( منتهی الارب ). خورانیدن ستور خود را ضریع و مانند آن. ( ناظم الاطباء ).

مباحتة. [ م ُ ح َ ت َ ] (ع مص ) خوردن آب بی آمیغ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مخالصه . (تاج المصادر بیهقی ). دوستی ساده و بی آمیغ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دشمنی پیدا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || باحت دابته بالضریع؛ ستور خود راضریع تنها خورانیدن و مانند آن . (منتهی الارب ). خورانیدن ستور خود را ضریع و مانند آن . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: