کلمه جو
صفحه اصلی

مبتهر

لغت نامه دهخدا

مبتهر. [ م ُ ت َ هََ ] ( ع ص ) مشهور به عشق فلان زن. ( ناظم الاطباء ). مشهور شده به عشق زنی. ( از منتهی الارب ).

مبتهر. [ م ُ ت َ هَِ ] ( ع ص ) دعوی دروغ کننده به زنا. ( از منتهی الارب ). آنکه دعوی دروغ کند گوید زنا کردم و حال آنکه نکرده. ( آنندراج ). || آن که افترای به دروغ میکند بر کسی و یا نسبت خیر میدهد به کسی که لایق و سزاوار آن نیست. ( ناظم الاطباء ). || دشنام دهنده کسی را به چیزی که در وی بود. ( از منتهی الارب ). || زاری کننده و الحاح نماینده در دعا. ( آنندراج )( از منتهی الارب ). آنکه هر ساعت دعا کند و ساکت و خاموش نمیشود. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ابتهار شود.

مبتهر. [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) مشهور به عشق فلان زن . (ناظم الاطباء). مشهور شده به عشق زنی . (از منتهی الارب ).


مبتهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) دعوی دروغ کننده به زنا. (از منتهی الارب ). آنکه دعوی دروغ کند گوید زنا کردم و حال آنکه نکرده . (آنندراج ). || آن که افترای به دروغ میکند بر کسی و یا نسبت خیر میدهد به کسی که لایق و سزاوار آن نیست . (ناظم الاطباء). || دشنام دهنده کسی را به چیزی که در وی بود. (از منتهی الارب ). || زاری کننده و الحاح نماینده در دعا. (آنندراج )(از منتهی الارب ). آنکه هر ساعت دعا کند و ساکت و خاموش نمیشود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابتهار شود.



کلمات دیگر: