منسوب به کز . کجین . هر چیز ساخته شده از ابریشم خام
کزین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کزین . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کز. کجین . کژین . هرچیز ساخته شده ازابریشم خام . (ناظم الاطباء). رجوع به کژ و قز شود.
کزین . [ ک َ ] (مرکب از: ک ، مخفف که + ز، مخفف از + ین مخفف این ). که از این . (ناظم الاطباء) :
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد.
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد.
فردوسی .
کزین. [ ک َ ] ( مرکب از: ک ، مخفف که + ز، مخفف از + ین مخفف این ). که از این. ( ناظم الاطباء ) :
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد.
کزین. [ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به کز. کجین. کژین. هرچیز ساخته شده ازابریشم خام. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کژ و قز شود.
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد.
فردوسی.
کزین. [ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به کز. کجین. کژین. هرچیز ساخته شده ازابریشم خام. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کژ و قز شود.
پیشنهاد کاربران
کزین=که از این
در شعر خرد رهنمای و خرد دلگشای از حافظ در کتاب ادبیات پنجم
در شعر خرد رهنمای و خرد دلگشای از حافظ در کتاب ادبیات پنجم
از این که
معنی کزین که از این
که از این
کزین که از این
کلمات دیگر: