خردور. [ خ ِ رَدْ وَ ] ( ص مرکب ) عاقل. هوشیار. آگاه. ( ناظم الاطباء ) :
از مرد خرد بپرس ازیرا
جز تو بجهان خردورانند.
همی کرد پالوده سیم سخن.
از مرد خرد بپرس ازیرا
جز تو بجهان خردورانند.
ناصرخسرو.
بگوش خردور دبیر کهن همی کرد پالوده سیم سخن.
سعدی.
خردمند#NAME?