مرصع به زبرجد انگشتری یا دستبند و مانند آن که نگین هایی از زبرجد در آن کار گذارده باشند زبرجد نگار
زبرجدنشان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زبرجدنشان. [زَ ب َ ج َ ن ِ ] ( ص مرکب ) مرصع به زبرجد. انگشتری یا دستبند و مانند آن که نگین هایی از زبرجد در آن کار گذارده باشند. زبرجدنگار. رجوع به «زبرجدنگار» شود.
فرهنگ عمید
هرچه که بر آن نگینی از زبرجد نشانده شده باشد، زبرجدنگار.
کلمات دیگر: