کلمه جو
صفحه اصلی

صفعه

عربی به فارسی

باکف دست زدن , سيلي , تودهني , ضربت , ضربت سريع , صداي چلب چلوپ , سيلي زدن , تپانچه زدن , زدن , ماچ , صداي سيلي يا شلا ق , مزه , طعم , چشيدن مختصر , باصدا غذاخوردن , ماچ صدادارکردن , مزه مخصوصي داشتن , کف دستي زدن , کتک زدن , کاملا , يکراست


فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد سفع یک پشت گردنی .

لغت نامه دهخدا

( صفعة ) صفعة. [ ص َ ع َ ] ( ع اِ ) واحد صفع است :
تا شد از ضرب صفعه و سیلی
گردن شیرخوارگان نیلی.
سعدی.
رجوع به صفع شود.

صفعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) واحد صفع است :
تا شد از ضرب صفعه و سیلی
گردن شیرخوارگان نیلی .

سعدی .


رجوع به صفع شود.

فرهنگ عمید

سیلی، پس گردنی.


کلمات دیگر: