صوفی مانند شبیه به صوفی
صوفی وش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صوفی وش. [ وَ ] ( ص مرکب ) صوفی مانند. شبیه به صوفی. متصوف :
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن.
که صافی باد عیش دردنوشان.
از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن.
حافظ.
درین صوفی وشان دردی ندیدم که صافی باد عیش دردنوشان.
حافظ.
فرهنگ عمید
صوفی مانند، شبیه صوفی.
کلمات دیگر: