سازمندی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱ - سازمند بودن ساختگی آراستگی . ۲ - عدت تجهیز .
لغت نامه دهخدا
سازمندی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) سازمند بودن. ساختگی. آراستگی. بسامانی. || عدت. تجهیز. ساز و برگ داشتن :
بدین سازمندی جهانگیرشاه
برافروخت رایت ز ماهی به ماه.
بدین سازمندی جهانگیرشاه
برافروخت رایت ز ماهی به ماه.
نظامی.
فرهنگ عمید
۱. سازمند بودن.
۲. (اسم ) [قدیمی] تجهیزات.
۲. (اسم ) [قدیمی] تجهیزات.
کلمات دیگر: