طبیعت شناس
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آن که طبیعت را شناسد . ۲ - طبیب حاذق .
لغت نامه دهخدا
طبیعت شناس. [ طَ ع َ ش ِ ] ( نف مرکب ) کنایه از طبیب و معالج باشد. ( برهان ). طبیب حاذق :
امید عافیت آنگه بود موافق طبع
که نبض را به طبیعت شناس بنمائی.
سخن گفت با هر یک از هر دری.
امید عافیت آنگه بود موافق طبع
که نبض را به طبیعت شناس بنمائی.
سعدی ( از آنندراج ).
طبیعت شناسان هر کشوری سخن گفت با هر یک از هر دری.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ عمید
۱. آن که طبیعت را بشناسد.
۲. [قدیمی] طبیب، پزشک: امید عافیت آنگه بُوَد موافق عقل / که نبض را به طبیعت شناس بنمایی (سعدی: ۱۸۵ ).
۲. [قدیمی] طبیب، پزشک: امید عافیت آنگه بُوَد موافق عقل / که نبض را به طبیعت شناس بنمایی (سعدی: ۱۸۵ ).
کلمات دیگر: