دانش
دانش سگال
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دانش سگال. [ ن ِ س ِ ] ( نف مرکب ) سگالنده دانش. دانشمند :
شگفتی بدان روی سوی شمال
چه گوید جهاندیده دانش سگال.
که این گاو نزدیک من هست سال.
زبون شد ز فرهنگ دانش سگال.
شگفتی بدان روی سوی شمال
چه گوید جهاندیده دانش سگال.
اسدی.
بپاسخ چنین گفت دانش سگال که این گاو نزدیک من هست سال.
اسدی.
چو هندوی دانا بچندین سؤال زبون شد ز فرهنگ دانش سگال.
نظامی.
فرهنگ عمید
آن که به علم و دانش بیندیشد، دانشمند، سگالندۀ دانش: چو هندوی دانا به چندین سؤال / زبون شد ز فرهنگ دانش سگال (نظامی۶: ۱۰۷۸ ).
کلمات دیگر: