سبزدرسبز. [ س َ دَ س َ ] ( اِ مرکب ) نام لحن نهم باشداز سی لحن. ( برهان ). نام نوایی است از موسیقی. ( شرفنامه ) ( غیاث ). سبز اندر سبز. ( آنندراج ) :
همی سبز در سبز خوانی کنون
بدین گونه سازند مردان فسون.
ز باغ زرد سبزه بر دمیدی.
زده مرغان نوای سبز در سبز.
همی سبز در سبز خوانی کنون
بدین گونه سازند مردان فسون.
فردوسی.
چو بانگ سبز در سبزش شنیدی ز باغ زرد سبزه بر دمیدی.
نظامی.
ز فیض بوم گشته بر سر سبززده مرغان نوای سبز در سبز.
منیر ( از آنندراج ).