( اسم ) محکمه عدالت دادگاه .
داوری گاه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
داوری گاه. [ وَ ] ( اِ مرکب ) محکمه. داورگاه. داوری گه. داورگه. دارالعدالة. || مجازاً جنگ جای. آنجا که از مردان و از مردی آنان حکومت کنند :
سکندر در آن داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت.
که هم رست خیزست و هم رستخیز.
سکندر در آن داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت.
نظامی.
در آن داوری گاه چون تیغ تیزکه هم رست خیزست و هم رستخیز.
نظامی.
فرهنگ عمید
دادگاه، عدالت خانه.
کلمات دیگر: