شجیدن. [ش َ دَ ] ( مص ) سرمازده شدن. ( از لغت نامه اسدی در حاشیه لغت شجد ). به سرمای سخت تباه شدن. ( یادداشت مؤلف ). || سرما خوردن. ( برهان ) :
خاک دریا شود بسوزد آب
بفسرد نار و برق بشجاید.
خاک دریا شود بسوزد آب
بفسرد نار و برق بشجاید.
دقیقی.
رجوع به شجاییدن و شجانیدن شود.