کلمه جو
صفحه اصلی

زرقه

فرهنگ فارسی

گربه چشمی رنگ کبود

لغت نامه دهخدا

( زرقة ) زرقة. [ زَ ق َ ] ( ع اِ ) مهره ای است افسون که زنان شوهر را بدان بند کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرقه. [ زُ ق َ ] ( ع اِمص ) گربه چشمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) کبودی. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رنگ کبود. ( از اقرب الموارد ). کبودی. کبودرنگ. گربه چشمی. || ( اِ ) تخم یک نوع گیاهی. ( ناظم الاطباء ).

زرقه . [ زُ ق َ ] (ع اِمص ) گربه چشمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) کبودی . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رنگ کبود. (از اقرب الموارد). کبودی . کبودرنگ . گربه چشمی . || (اِ) تخم یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء).


زرقة. [ زَ ق َ ] (ع اِ) مهره ای است افسون که زنان شوهر را بدان بند کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

رنگی مانند رنگ آسمان، کبودی، رنگ آسمانی.


کلمات دیگر: