شتردار
فارسی به انگلیسی
carrier using camels
مترادف و متضاد
ساربان، شتردار
فرهنگ فارسی
( صفت ) ساربان شتر بان .
لغت نامه دهخدا
شتردار. [ ش ُ ت ُ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) اشتردار. ساربان.ساروان. جمّال. شتربان : بیایید ای شترداران ببندید محمل زینب. ( یادداشت مؤلف ). || کاروانی که با شتر حمل متاع و کالا میکند. ( ناظم الاطباء ). || مالک و نگهبان شتر. رجوع به اشتردار شود.
فرهنگ عمید
کسی که شتر دارد و با شتر از جایی به جای دیگر بار می برد، شتربان، ساربان.
پیشنهاد کاربران
ساربان
کلمات دیگر: