کلمه جو
صفحه اصلی

دارخور

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی که آنرا پیوند نکرده باشند . ۲ - شاخه نو نشانده .
دهی از دهستان قوره تو بخش مرکزی شهرستان قصر شیرین

لغت نامه دهخدا

دارخور. [ خُرْ ]( اِخ ) دهی از دهستان قوره تو بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین در 15هزارگزی شمال خاوری قصرشیرین. و کنار رودخانه قوره تو و مرز ایران. تپه ماهور. گرمسیر و دارای 50 تن سکنه است. آب آن از رودخانه قوره تو. محصولات آنجا غلات ، دیم. لبنیات. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ عمید

=دارخال

دارخال#NAME?


دانشنامه عمومی

دارخور ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دارخور آقارضا
دارخور حسن آباد


کلمات دیگر: