کلمه جو
صفحه اصلی

سبزده

لغت نامه دهخدا

سبزده . [ س َ دِه ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ).


سبزده. [ س َ دِه ْ ] ( اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان ).

سبزده. [ س َ دِه ْ ] ( اِخ ) اسم دیگر آن قطانجق است که در سقز کردستان واقع است. رجوع به قطانجق و لغات فرهنگستان شود.

سبزده . [ س َ دِه ْ ] (اِخ ) اسم دیگر آن قطانجق است که در سقز کردستان واقع است . رجوع به قطانجق و لغات فرهنگستان شود.


فرهنگ عمید

آسمان، سبزتشت، سبزکوشک.


کلمات دیگر: