( اسم صفت ) مونث سالف ایام سالفه .
سالفه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( سالفة ) سالفة. [ ل ِ ف َ ]( ع ص ) مؤنث سالف. رجوع به سالف شود. ایام گذشته. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) :
خلق را در دزدی آن طایفه
مینمود افسانه های سالفه.
خلق را در دزدی آن طایفه
مینمود افسانه های سالفه.
مولوی.
|| ( اِ ) گردن اسب و پیش گردن آن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کرانه گردن از جای آویختن گوشواره تا مغاک چنبر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).سالفة. [ ل ِ ف َ ](ع ص ) مؤنث سالف . رجوع به سالف شود. ایام گذشته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
خلق را در دزدی آن طایفه
مینمود افسانه های سالفه .
|| (اِ) گردن اسب و پیش گردن آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کرانه ٔ گردن از جای آویختن گوشواره تا مغاک چنبر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
خلق را در دزدی آن طایفه
مینمود افسانه های سالفه .
مولوی .
|| (اِ) گردن اسب و پیش گردن آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کرانه ٔ گردن از جای آویختن گوشواره تا مغاک چنبر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
= سالف
سالف#NAME?
کلمات دیگر: