کلمه جو
صفحه اصلی

شاه بندر

فارسی به انگلیسی

entrept

entrepôt


فرهنگ فارسی

۱ - رئیس بندر . ۲ - رئیس بازرگانان دولتی رئیس التجار . ۳ - دریافت کننده خراج گیرنده مالیات . ۴ - کنسول دولت عثمانی ( قاجاریه ) . ۵ - بندر ( بزرگ ) .
نام محلی است در مشرق بندر عباس ٠

لغت نامه دهخدا

شاه بندر. [ ب َ دَ ] ( اِخ )نام محلی است در مشرق بندرعباس. ( یادداشت مؤلف ).

شاه بندر. [ ب َ دَ ] ( اِ مرکب ) شهبندر. ( دزی ج 1 ص 717 ). بندر بزرگ و واسع. || حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند.( از فرهنگ نظام ). || رئیس بازرگانان دولتی. رئیس التجار. ( فرهنگ فارسی معین ). ملک التجار. || کنسول دولت عثمانی ( قاجاریه ). ( فرهنگ فارسی معین ). || دریافت کننده عشور که محصولات راهداری بدست اوست. ( از آنندراج ). دریافت کننده مالیات و خراج و گمرک خانه. ( از ناظم الاطباء ) :
چو گردیدند فارغبال یکسر
ز دست انداز جور شاه بندر.
اشرف ( از آنندراج ).

شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ )نام محلی است در مشرق بندرعباس . (یادداشت مؤلف ).


شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع. || حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند.(از فرهنگ نظام ). || رئیس بازرگانان دولتی . رئیس التجار. (فرهنگ فارسی معین ). ملک التجار. || کنسول دولت عثمانی (قاجاریه ). (فرهنگ فارسی معین ). || دریافت کننده ٔ عشور که محصولات راهداری بدست اوست . (از آنندراج ). دریافت کننده ٔ مالیات و خراج و گمرک خانه . (از ناظم الاطباء) :
چو گردیدند فارغبال یکسر
ز دست انداز جور شاه بندر.

اشرف (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

۱. دریافت کنندۀ عوارض گمرکی، رئیس بندر، رئیس بازرگانان.
۲. بندر بزرگ.
۳. بندر آزاد.


کلمات دیگر: