کلمه جو
صفحه اصلی

طفاوه

فرهنگ فارسی

نام قبیله است از قیس غیلان و هو منبه عن اعصر بن سعد بن قیس غیلان .

لغت نامه دهخدا

( طفاوة ) طفاوة. [ طُ وَ ] ( ع اِ ) خرمن ماه. || خرمن آفتاب. ( منتهی الارب ). سرای آفتاب. ( مهذب الاسماء ).دایره گرد آفتاب و گرد ماه و اکثر استعمال آن در دایره ای که گرد آفتاب پدید آید کنند و دایره گرد ماه را هاله گویند. ( منتخب اللغات ). || کفک دیگ. ( منتهی الارب ). کفی که بالای دیگ ظاهر شود. ( منتخب اللغات ). || پاره ای از هر چیزی. یقال : اصبنا طفاوةً من الربیع؛ ای شیئاً منه. ( منتهی الارب ).

طفاوة. [ طُ وَ ] ( اِخ ) نام قبیله ای است از قیس غیلان و هو منبه بن اعصربن سعدبن قیس غیلان. ( منتهی الارب ). طایفه ای از قیس غیلان. ( عیون الاخبار ج 3 ص 206 حاشیه ). || موضعی است به بصره و بنام قبیله ای که بدانجا فرودآمدند نامیده شده است. ( عیون الاخبار ج 3 ص 206 حاشیه ).

طفاوة. [ طُ وَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از قیس غیلان و هو منبه بن اعصربن سعدبن قیس غیلان . (منتهی الارب ). طایفه ای از قیس غیلان . (عیون الاخبار ج 3 ص 206 حاشیه ). || موضعی است به بصره و بنام قبیله ای که بدانجا فرودآمدند نامیده شده است . (عیون الاخبار ج 3 ص 206 حاشیه ).


طفاوة. [ طُ وَ ] (ع اِ) خرمن ماه . || خرمن آفتاب . (منتهی الارب ). سرای آفتاب . (مهذب الاسماء).دایره ٔ گرد آفتاب و گرد ماه و اکثر استعمال آن در دایره ای که گرد آفتاب پدید آید کنند و دایره ٔ گرد ماه را هاله گویند. (منتخب اللغات ). || کفک دیگ . (منتهی الارب ). کفی که بالای دیگ ظاهر شود. (منتخب اللغات ). || پاره ای از هر چیزی . یقال : اصبنا طفاوةً من الربیع؛ ای شیئاً منه . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. خس وخاشاک.
۲. کف روی آب یا دیگ.
۳. پاره ای از چیزی.
۴. دایرۀ گرد ماه یا خورشید، هاله.


کلمات دیگر: