زبان گرفته
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
زبان گرفته. [ زَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) الکن و گنگ و آنکه در زبان وی لکنت باشد. ( ناظم الاطباء ). شکسته زبان. الثغ. الکن. ابکم :
مرغان زبان گرفته یک سر باز
بگشاده زبان سوری و عبری.
مرغان زبان گرفته یک سر باز
بگشاده زبان سوری و عبری.
منوچهری.
فرهنگ عمید
۱. کسی که هنگام حرف زدن زبانش می گیرد، الکن.
۲. [مجاز] خاموش، ساکت.
۲. [مجاز] خاموش، ساکت.
کلمات دیگر: