اسم: اوحدالدین (پسر) (عربی)
معنی: آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم
معنی: آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم
اوحدالدین . [ اَ ح َ دُدْ دی ] (اِخ ) علی بن اسحاق ابیوردی متخلص به انوری . رجوع به انوری شود.
اوحدالدین . [ اَ ح َ دُدْ دی ] (اِخ ) بلیانی . شیخ عبداﷲبن ضیاءالدین مسعود از نوه های شیخ ابوعلی دقاق و از قدمای عرفای آفاق بود. بنوشته ٔ بعضی شیخ صفی الدین اردبیلی صحبت وی را درک کرده است . از اشعار اوست :
حقیقت جز خدا دیدن روا نیست
که بیشک هرچه بینی جز خدا نیست
نمی دانم که عالم او شده زانک
چنین نسبت به او کردن روا نیست
نه او عالم شده نه عالم او شد
همه جز او وز او چیزی جدا نیست .
وی در سال 683 هَ . ق . در دیه بلیان در یک فرسنگی کازرون وفات کردو در آنجا بقعه ٔ کوچکی دارد. رجوع به ریحانةالادب ج 1ص 122 شود.