کلمه جو
صفحه اصلی

بهور

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان ایوانکی است که در شهرستان دماوند واقع است .

لغت نامه دهخدا

بهور. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایوانکی است که در شهرستان دماوند واقع است . 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


بهور. [ ب َ وَ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).


بهور. [ ب ُ ] (اِ) چشم باشد که بعربی عین گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). || نگاه که بعربی نظر خوانند، و به این معنی نهور نیز آمده است . (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). نگاه و نظر. (ناظم الاطباء). رجوع به بهون شود.


بهور. [ ب ُ ] (ع مص ) روشن شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روشن شدن و روشن کردن خورشید. (از اقرب الموارد). || خوشنما نمودن . || غلبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برتر شدن از یاران . (از اقرب الموارد). || افزون آمدن روشنی ماه برفروغ دیگر ستارگان . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


بهور. [ ب ُ ] ( اِ ) چشم باشد که بعربی عین گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). || نگاه که بعربی نظر خوانند، و به این معنی نهور نیز آمده است. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ). نگاه و نظر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بهون شود.

بهور. [ ب َ وَ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

بهور. [ ب ُ ] ( ع مص ) روشن شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). روشن شدن و روشن کردن خورشید. ( از اقرب الموارد ). || خوشنما نمودن. || غلبه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برتر شدن از یاران. ( از اقرب الموارد ). || افزون آمدن روشنی ماه برفروغ دیگر ستارگان. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

بهور. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ایوانکی است که در شهرستان دماوند واقع است. 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

دانشنامه عمومی

بهور، روستایی از توابع بخش جازموریان شهرستان رودبار جنوب در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان کوهستان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

گویش مازنی

/be ver/ بی مزه - از میل انداختن ۳امساک در پذیرفتن – ابا کردن & بی مزه - از میل انداختن ۳امساک در پذیرفتن – اباکردن

پیشنهاد کاربران

روشنایی


کلمات دیگر: