فراموش کردن . فراموش نمودن
تناسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تناسی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) منسوب به تناس. مبتلی به تناس. خداوند علت فتق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به تناس شود.
تناسی. [ ت َ ] ( ع مص ) فراموش کردن. ( زوزنی ). فراموش نمودن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). فراموش گردانیدن کسی را. یقال : تناسه الشی ٔ؛ ای انساه ُ ایاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
تناسی. [ ت َ ] ( ع مص ) فراموش کردن. ( زوزنی ). فراموش نمودن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). فراموش گردانیدن کسی را. یقال : تناسه الشی ٔ؛ ای انساه ُ ایاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
تناسی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تناس . مبتلی به تناس . خداوند علت فتق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناس شود.
تناسی . [ ت َ ] (ع مص ) فراموش کردن . (زوزنی ). فراموش نمودن . (زوزنی ) (آنندراج ). فراموش گردانیدن کسی را. یقال : تناسه الشی ٔ؛ ای انساه ُ ایاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: