کلمه جو
صفحه اصلی

مقاتله


مترادف مقاتله : جدال، جنگ، کارزار، کشت وکشتار

متضاد مقاتله : مصالحه

برابر پارسی : کارزار، زد و خورد، کشتار

فارسی به انگلیسی

fighting, battle, killing each other, killing or fighting with other

killing or fighting with other


مترادف و متضاد

جدال، جنگ، کارزار، کشت‌وکشتار ≠ مصالحه


فرهنگ فارسی

کشتارکردن، باهم کارزارکردن
۱ - ( مصدر ) با هم کار زار کردن کشتار کردن . ۲ - ( اسم ) محاربه زد و خورد کشتار : [ ... تا مقاتله و مقابله با من در خاطر گذراند . ] ( انوار سهیلی )
مردان جنگی جنگوجویان

فرهنگ معین

(مُ تِ لَ یا لِ ) [ ع . مقاتلة ] (مص ل . ) جنگ ، کشتار.

لغت نامه دهخدا

مقاتله. [ م ُ ت َ / ت ِ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، جنگ. پیکار. نبرد. جدال. خونریزی. کشتار. ( از ناظم الاطباء ). مقاتلة. کشت و کشتار. زد و خورد. قتال. محاربه. مواقعه. مناجزه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : سیمجوریان از نشابور بیایند و با الپتگین مقابله و مقاتله کنند. ( چهارمقاله ص 23 ). او چون فحل مست سر در مقاتله نهاده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 351 ). تا مقاتلة و مقابله با من در خاطر گذراند. ( انوار سهیلی ). عبیداﷲبن مسعدة... جامه های او را در بر کرده به مقاتلة شاه مردان شتافت. ( حبیب السیرچ خیام ج 1 ص 547 ). صعصعةبن صوحان بانگ بر وی زده ، گفت : به سزا و جزای خود برساد که چون تو سگی را به مقاتله خیرالعباد فرستاد. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 548 ).معاویه جواب داد که من به مقاتلة کسی رفتم که در شجاعت کم از اشتر نیست. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 549 ).
- مقاتله کردن ؛ با هم جنگ کردن. با یکدیگر کارزار کردن. کشتار کردن : مقاتله و پیکار کنید با گروهی که پیرامن شمایند از کافران. ( ظفرنامه یزدی ).

مقاتله. [ م ُ ت ِ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مردان جنگی. جنگجویان. مقاتلة : از آن جمله شصت هزار هزار درهم به عطیه و بخشش به مقاتله و اهل حرب می دادند. ( تاریخ قم ص 182 ). و رجوع به مقاتلة ( ع اِ ) شود.

مقاتله . [ م ُ ت َ / ت ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، جنگ . پیکار. نبرد. جدال . خونریزی . کشتار. (از ناظم الاطباء). مقاتلة. کشت و کشتار. زد و خورد. قتال . محاربه . مواقعه . مناجزه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سیمجوریان از نشابور بیایند و با الپتگین مقابله و مقاتله کنند. (چهارمقاله ص 23). او چون فحل مست سر در مقاتله نهاده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1تهران ص 351). تا مقاتلة و مقابله با من در خاطر گذراند. (انوار سهیلی ). عبیداﷲبن مسعدة... جامه های او را در بر کرده به مقاتلة شاه مردان شتافت . (حبیب السیرچ خیام ج 1 ص 547). صعصعةبن صوحان بانگ بر وی زده ، گفت : به سزا و جزای خود برساد که چون تو سگی را به مقاتله ٔ خیرالعباد فرستاد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 548).معاویه جواب داد که من به مقاتلة کسی رفتم که در شجاعت کم از اشتر نیست . (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 549).
- مقاتله کردن ؛ با هم جنگ کردن . با یکدیگر کارزار کردن . کشتار کردن : مقاتله و پیکار کنید با گروهی که پیرامن شمایند از کافران . (ظفرنامه ٔ یزدی ).


مقاتله . [ م ُ ت ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مردان جنگی . جنگجویان . مقاتلة : از آن جمله شصت هزار هزار درهم به عطیه و بخشش به مقاتله و اهل حرب می دادند. (تاریخ قم ص 182). و رجوع به مقاتلة (ع اِ) شود.


مقاتلة. [ م ُ ت َ ل َ ] (ع مص ) کشش و کارزار کردن با کسی . قِتال . قیتال . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || از نیکی دور گردانیدن خدای کسانی را و ملعون گردانیدن ایشان و گویند قاتلهم اﷲ. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قاتله اﷲ؛ خدای او را دشمن دارد و بر او لعنت کند. (از اقرب الموارد). || قاتله اﷲ ما اشعره ؛ ظاهر این عبارت مخالف معنی حقیقی آن است ، زیرا مراد از آن مدح است نه نفرین . (از اقرب الموارد). و این عبارت را در مقام شگفتی گویند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از معجم متن اللغة).


مقاتلة. [ م ُ ت ِ ل َ ] (ع اِ) مردان جنگی . (السامی ) (مهذب الاسماء). کشش و کارزار کنندگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تاء در این کلمه علامت تأنیث است به اعتبار جماعت و واحد آن مقاتل است . (ازاقرب الموارد). و رجوع به مقاتله (از ع ، اِ) شود.


فرهنگ عمید

با هم کارزار کردن، جنگ.


کلمات دیگر: