کلمه جو
صفحه اصلی

بی ترتیبی

فارسی به انگلیسی

disorder

فارسی به عربی

حیرة , فوضی , مخالفة

مترادف و متضاد

disarrangement (اسم)
ژولیدگی، بی ترتیبی

bewilderment (اسم)
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر

irregularity (اسم)
بی قاعدگی، بی نظمی، سقم، بی ترتیبی، یبوست، نا منظمی

disorder (اسم)
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، بی ترتیبی، اختلال، نابهنجاری، کسالت

solecism (اسم)
بی ترتیبی، غلط دستوری، غلط اصطلاحی

فرهنگ فارسی

بی نظمی بی انضباطی .

پیشنهاد کاربران

در هم بودن ، درهمی


کلمات دیگر: