کلمه جو
صفحه اصلی

انجام وظیفه کردن

فارسی به انگلیسی

serve, to perform or discharge ones duty

serve


فارسی به عربی

بری

مترادف و متضاد

acquit (فعل)
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن


کلمات دیگر: