کلمه جو
صفحه اصلی

بکار رفتن

فارسی به عربی

ضربة
جواب

ضربة


مترادف و متضاد

answer (فعل)
از عهده برامدن، دفاع کردن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن

serve (فعل)
بکار رفتن، بدرد خوردن، خوراک دادن، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، توپ را زدن، خدمت انجام دادن

فرهنگ فارسی

بدرد خوردن . مصرف شدن . بکار زدن .

لغت نامه دهخدا

بکار رفتن. [ ب ِرَ ت َ ] ( مص مرکب ) بدرد خوردن. مصرف شدن. بکار زدن. رجوع به کار رفتن شود.


کلمات دیگر: