کلمه جو
صفحه اصلی

منفور


مترادف منفور : رانده، مردود، مطرود، نفرت انگیز

متضاد منفور : محبوب

برابر پارسی : ناپسند، نکوهیده، بیزارشده، ازچشم افتاده، گجستک

فارسی به انگلیسی

hated, detested


accursed, abominable, hate


hated, detested, abominable, accursed, hate, wretch, wretched

فارسی به عربی

بغیض , حقود , مکروه

مترادف و متضاد

رانده، مردود، مطرود، نفرت‌انگیز ≠ محبوب


abominable (صفت)
زشت، مکروه، ناپسند، منفور، خبیی

hated (صفت)
منفور

unpopular (صفت)
منفور، بد نام، غیر محبوب، غیرمشهور

loathed (صفت)
منفور

obnoxious (صفت)
منفور، مضر، نفرت انگیز، زیان بخش، گزنداور

outcast (صفت)
منفور، مطرود، رانده

cussed (صفت)
منفور، ملعون، نفرین شده

loathsome (صفت)
منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور

ungracious (صفت)
منفور، خشن، خارج از نزاکت، ناصواب

scurvy (صفت)
پست، منفور، پوشیده از شوره

فرهنگ فارسی

موردنفرت، ناپسند، رمیده، دورشده
( اسم ) مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده جمع : منفورین .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ناپسند، مورد نفرت .

لغت نامه دهخدا

منفور. [ م َ ] ( ع ص ) مغلوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دورگردیده. ( آنندراج ). || ترسیده. ( آنندراج ). || نفرت کرده شده و ناپسند و مکروه. ( ناظم الاطباء ). مورد نفرت واقعشده.
- منفور شدن ؛ نفرت کردن و کراهت داشتن. ( ناظم الاطباء ).
- || مورد نفرت واقع شده. ناپسند واقع شدن.

فرهنگ عمید

۱. مورد نفرت، ناپسند.
۲. رمیده، دورشده.


کلمات دیگر: