مترادف مفلوک : بدبخت، بیچاره، بی چیز، بی نوا، تهی دست، تیره بخت، تیره روز، شوریده بخت، فلاکت زده، فلک زده، مفلاک ، عاجز، ناتوان، ضعیف، فرسوده
متضاد مفلوک : متنعم
برابر پارسی : بیچاره، درمانده، بدبخت، تهیدست
humble, lame duck, pitiable, pitiful, unfortunate, woebegone, wretched
بدبخت، بیچاره، بیچیز، بینوا، تهیدست، تیرهبخت، تیرهروز، شوریدهبخت، فلاکتزده، فلکزده، مفلاک ≠ متنعم
۱. بدبخت، بیچاره، بیچیز، بینوا، تهیدست، تیرهبخت، تیرهروز، شوریدهبخت، فلاکتزده، فلکزده، مفلاک ≠ متنعم
۲. عاجز، ناتوان
۳. ضعیف
۴. فرسوده
مفلوک . [ م َ ] (ع ص ) دختر برآمده پستان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
؟ (از فرهنگ سروری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فلک زده، بد بخت
مَفْلوْک؛ فلک زده، فقیر ، بیچاره ، ندار ، کسی که ثروت یا خانواده یا موقعیت خود را از دست داده است.
بیچاره، درمانده، بدبخت