کلمه جو
صفحه اصلی

ایفا


مترادف ایفا : اجرا، اعمال، انجام، ادا، وفای به عهد

برابر پارسی : انجام دادن، انجام، بجای آوردن

فارسی به انگلیسی

execution


rendition, execution

فارسی به عربی

اداء

مترادف و متضاد

۱. اجرا، اعمال، انجام
۲. ادا، وفایبهعهد


اجرا، اعمال، انجام


ادا، وفای‌به‌عهد


performance (اسم)
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - بسر آوردن وعده بپایان بردن وعده . ۲ - حق کسی را تمام دادن .

فرهنگ عمید

۱. وفا کردن به عهد، به سر بردن پیمان دوستی.
۲. حق کسی را تمام دادن.

دانشنامه عمومی

ایفا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره کند:
جوایز فیلم اروپا، جشنواره ای درباره فیلم های اروپا
ایفا برلین، نمایشگاهی برای فناوری

فرهنگ فارسی ساره

انجام



کلمات دیگر: