کلمه جو
صفحه اصلی

حمیره

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان همائی شهرستان سبزوار

لغت نامه دهخدا

حمیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) حمیر. یرنداق که بدان زین بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و آنرا شکر نیز نامند. (اقرب الموارد). و یرنداق تسمه و دوالی باشد. (آنندراج ). رجوع به حمیر شود.


حمیره . [ ح َ رِ] (اِخ ) دهی است از دهستان همائی شهرستان سبزوار. ناحیه ای است کوهستانی معتدل . از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات و پنبه . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


( حمیرة ) حمیرة. [ ح َ رَ ] ( ع اِ ) حمیر. یرنداق که بدان زین بندند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و آنرا شکر نیز نامند. ( اقرب الموارد ). و یرنداق تسمه و دوالی باشد. ( آنندراج ). رجوع به حمیر شود.
حمیره. [ ح َ رِ] ( اِخ ) دهی است از دهستان همائی شهرستان سبزوار. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات و پنبه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

حمیره ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
حمیره (اهواز)
حمیره (سبزوار)


کلمات دیگر: