blister, cut, lash
زخم زبان زدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اسرج
مترادف و متضاد
تحریک کردن، زخم زبان زدن، بالیدن
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن
زخم زبان زدن، سرزنش کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، توبیخ کردن، سرکوفت دادن
زخم زبان زدن، تازیانه زدن
زخم زبان زدن، تازیانه زدن
زخم زبان زدن، قایم زدن، بدور چیزی چرخیدن
زخم زبان زدن، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی
طعن زدن سرزنش کردن دشنام دادن
لغت نامه دهخدا
زخم زبان زدن. [ زَ م ِ زَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) طعن زدن. سرزنش کردن. گواژه گفتن. فسوس کردن. دشنام دادن.طعنه زدن. زخم زدن. رجوع به زخم زبان و طعنه شود.
کلمات دیگر: