کلمه جو
صفحه اصلی

زبانه کشیدن

فارسی به انگلیسی

billow, flame, flare, stream, to spread(as fire), to flame

to spread(as fire), to flame


billow, flame, flare, stream


فارسی به عربی

لعقة , لهب , مستوی واطی

مترادف و متضاد

fire (فعل)
انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن

flame (فعل)
زبانه کشیدن، شعله زدن

lick (فعل)
مغلوب کردن، زبانه کشیدن، تازیانه زدن، لیسیدن، زبان زدن

flare (فعل)
زبانه کشیدن، از جا در رفتن، باشعله نامنظم سوختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زبانه زدن : [[ آتش جنگ زبانه کشید ]] .

لغت نامه دهخدا

زبانه کشیدن. [ زَ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) ( ...آتش ): احتدام. اشتعال. تَلَسﱡن. مشتعل بودن. ملتهب شدن. رجوع به زبانه زدن. زبانه کش و زبانه کشان شود.

پیشنهاد کاربران

rage
buildings were still tottering and flames raging
ساختمان ها هنوز متزلزل بودند و شعله ها سر به فلک می کشید.

lick
لیس زدن، زبانه کشیدن
e. g. flames were licking the logs
شعله های آتش بر هیزم ها زبانه می کشیدند.

شعله زدن. [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زبانه زدن. مشتعل شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) . شعله ورشدن. مشتعل گشتن. برافروختن. روشن شدن :
گر آتش سیاست تو شعله ای زند
گردون از آن دخان شود اختر شرر شود.
مسعودسعد.
طرفه مدار اگر ز دل نعره بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد.
سعدی.
آفتاب حسن او تا شعله زد
ماه رخ در پرده پنهان میکند.
سعدی.
|| سوزاندن. شعله ور ساختن :
هست از حجر و شجر دو آتش
یک شعله زن و جهان برافروز.
خاقانی.
رشک اخگر شده اشک از تف نظاره ما
شعله در بال سمندر زده فواره ما.
ظهوری ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: