کلمه جو
صفحه اصلی

ساییده شدن

فارسی به انگلیسی

chafe, fray

فارسی به عربی

تآکل , تدلیک

مترادف و متضاد

rub (فعل)
پاک کردن، ساییدن، مالیدن، ساییده شدن، اصطکاک پیدا کردن

fret (فعل)
کج خلقی کردن، جویدن، ساییده شدن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوست را بردن، وهوی های کردن، رنگ امیزی کردن

erode (فعل)
ساییدن، فاسد کردن، خوردن، ساییده شدن، فرساییدن

لغت نامه دهخدا

سائیده شدن. [ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رجوع به ساییده شدن شود.

واژه نامه بختیاریکا

ساهِستِن


کلمات دیگر: