مترادف زبری : خشونت، ناهمواری
متضاد زبری : لینت
roughness, coarseness
asperity, coarseness, granularity, grittiness, grossness, leatheriness, roughness, scratchiness
خشونت، ناهمواری ≠ لینت
غیریکنواختی سطح قطعۀ ریختگی به علت نفوذ مذاب در ماسه
زبری . [ زَ ب َ ] (حامص ) ظلم و ستم و زبردستی و تعدی . (ناظم الاطباء). برتری . تسلط. بالادست بودن .
زبری . [ زِ ] (حامص ) درشتی . خشونت . ضد نرمی . (ناظم الاطباء). زبربودن ناهمواری . جفاءة.
زبری . [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن علأبن زبر از فرزندان زبربن وهب و سرسلسله ٔ بطن «بنوزبر» است و از پدر خویش روایت دارد. (از انساب سمعانی ) (لباب الانساب ).
زبری . [ زُ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به زبر. بطنی از بنوسامه و یا زبربن وهب سرسلسله ٔ بطن مذکور و لقب برخی از محدثان است . رجوع به زُبَر و ماده ٔ زیر شود.