کلمه جو
صفحه اصلی

زبری


مترادف زبری : خشونت، ناهمواری

متضاد زبری : لینت

فارسی به انگلیسی

coarseness, roughness, asperity, granularity, grittiness, grossness, leatheriness, scratchiness

roughness, coarseness


asperity, coarseness, granularity, grittiness, grossness, leatheriness, roughness, scratchiness


مترادف و متضاد

coarseness (اسم)
درشتی، زبری

burliness (اسم)
تنومندی، زبری

خشونت، ناهمواری ≠ لینت


فرهنگ فارسی

خشونت ناهمواری مقابل نرمی .
بطنی از بنو سامه و یا زبر بن وهب سر سلسله بطن مذکور و لقب برخی از محدثان است

غیریکنواختی سطح قطعۀ ریختگی به‌ علت نفوذ مذاب در ماسه


لغت نامه دهخدا

زبری. [ زَ ب َ ] ( حامص ) ظلم و ستم و زبردستی و تعدی. ( ناظم الاطباء ). برتری. تسلط. بالادست بودن.

زبری. [ زِ ] ( حامص ) درشتی. خشونت. ضد نرمی. ( ناظم الاطباء ). زبربودن ناهمواری. جفاءة.

زبری. [ زُ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به زبر. بطنی از بنوسامه و یا زبربن وهب سرسلسله بطن مذکور و لقب برخی از محدثان است. رجوع به زُبَر و ماده زیر شود.

زبری. [ زُ ب َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن علأبن زبر از فرزندان زبربن وهب و سرسلسله بطن «بنوزبر» است و از پدر خویش روایت دارد. ( از انساب سمعانی ) ( لباب الانساب ).

زبری . [ زَ ب َ ] (حامص ) ظلم و ستم و زبردستی و تعدی . (ناظم الاطباء). برتری . تسلط. بالادست بودن .


زبری . [ زِ ] (حامص ) درشتی . خشونت . ضد نرمی . (ناظم الاطباء). زبربودن ناهمواری . جفاءة.


زبری . [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن علأبن زبر از فرزندان زبربن وهب و سرسلسله ٔ بطن «بنوزبر» است و از پدر خویش روایت دارد. (از انساب سمعانی ) (لباب الانساب ).


زبری . [ زُ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به زبر. بطنی از بنوسامه و یا زبربن وهب سرسلسله ٔ بطن مذکور و لقب برخی از محدثان است . رجوع به زُبَر و ماده ٔ زیر شود.


فرهنگستان زبان و ادب

{rough casting surface, roughness} [مهندسی مواد و متالورژی] غیریکنواختی سطح قطعۀ ریختگی به علت نفوذ مذاب در ماسه


کلمات دیگر: