مترادف سازنده : صانع، بنا، معمار، آبادگر، مبدع، مبتکر، مخترع، خلاق، آفرینشگر، پدیدآوردنده، کارساز، گره گشا، مفید، سودمند، جاعل، نوازنده، تنظیم کننده
سازنده
مترادف سازنده : صانع، بنا، معمار، آبادگر، مبدع، مبتکر، مخترع، خلاق، آفرینشگر، پدیدآوردنده، کارساز، گره گشا، مفید، سودمند، جاعل، نوازنده، تنظیم کننده
فارسی به انگلیسی
maker, manufacturer, builder, compositor, musical performer
architect, component, constituent, builder, fic _, constructer, constructive, constructor, creative, Creator, fabricator, fashioner, formative, generative, generator, positive, integral, maker, manufacturer, regenerative, wright
فارسی به عربی
بناء , عازف , عامل , ملحن , منتج
مترادف و متضاد
صانع
بنا، معمار
آبادگر
مبدع، مبتکر، مخترع
خلاق
آفرینشگر، پدیدآوردنده
کارساز، گرهگشا
مفید، سودمند
جاعل
نوازنده
۱. صانع
۲. بنا، معمار
۳. آبادگر
۴. مبدع، مبتکر، مخترع
۵. خلاق
۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده
۷. کارساز، گرهگشا
۸. مفید، سودمند
۹. جاعل
۱۰. نوازنده
۱۱. تنظیمکننده
بازیگر، سازنده، ساز زن، ایفا کننده
نویسنده، مولف، مصنف، بانی، سازنده
نویسنده، مولف، مصنف، سازنده، سراینده، آهنگساز، اهنگ ساز
سازنده، خالق
سازنده، تولید کننده، صاحب کارخانه
سازنده، موجد، خالق، افریننده، موسس، زاینده، افریدگار
سازنده
سازنده، خانه ساز
سازنده، مولد، تولید کننده
سازنده، مهندس
سازنده، موسس، بنیان گذار، مبتکر
سازنده، زاینده
سازنده، نوازنده
تنظیمکننده
فرهنگ فارسی
۱ - آنکه چیزی میسازد صانع عامل . ۲ - آماده کننده تهیه کننده . ۳ - بنا بانی عمارت کننده . ۴ - پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد . ۵ - جاعل . ۶ - سازگار سازوار . ۷ - نوازش کننده دلگرم کننده . ۸ - بخشنده . ۹ - علاج کننده موثر مفید ( دارو ) . ۱٠ - ساز زننده نوازنده . ۱۱ - کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی .
لغت نامه دهخدا
سازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) صانع. عامل . درست کننده . بعمل آورنده . ترکیب کننده :
اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان را
چرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد.
|| بانی . بنّا. برآرنده . عمارت کننده . بناکننده . پی افکننده :
حاکم روز قضای تو شده مست مگر
نه حکیم است که سازنده ٔ گردنده سماست .
|| اختراع کننده . ابداع کننده . ایجادکننده . پدیدآورنده . آفریننده . خالق . از نیست هست کننده (در مورد ایزد تبارک و تعالی ) :
ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوابخش و هم نوازنده .
|| انتظام دهنده . بسامان کننده . || نوازش کننده . دلخوش کننده . دلگرم کننده :
مهر و لطف اوست این سازنده و آن سازگار.
|| بخشنده :
بی طمعیم از همه سازنده ای
جز تو نداریم نوازنده ای .
|| مهیاکننده . تهیه کننده . آماده کننده :
چو سازندگان شمع و می ساختند
ز بیگانه ایوان بپرداختند.
|| برپادارنده . آراینده . سازنده ٔبزم ؛ رونق دهنده ٔ آن . || روبراه کننده . بسامان کننده . راست کننده . سازنده ٔ کاری ؛ سر و صورت دهنده ٔ آن :
خرد باد در نیک و بدیار او
خدا باد سازنده ٔ کار او.
|| جاعل . جعل کننده . مزور. سازنده ٔ چیزی از روی تقلب و تزویر، چون سند، اسکناس و غیره ... || سازگار. سازوار. خوش رفتار. هم آهنگ . همداستان . همرای . موافق :
جهانجوی ازین چارشد بی نیاز
همش بخت سازنده بود از فراز.
من ازو سازنده تر هرگز کجا یابم صنم ؟
او ز من بیچاره تر هرگز کجا یابد شمن ؟
|| مداراکننده . مماشات کننده . تحمل کننده . بردبار. متحمل :
تا زنده ای زی گمرهی
سازنده ای با ناسزا.
|| ملایم طبع و مزاج . سازگار با آن (آب و هوا). گوارا : و اول خزان پیران را لختی سازنده تر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).و پیران و کسانی را که مزاج پیران دارند سازنده تر باشد [ زمستان شمالی خشک ] . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ایا هوای تو سازنده چون هوای بهشت
کدام کس که ندارد سوی بهشت هوا؟
هوای جهان دیده ، سازنده تر
زمانه زمین را نوازنده تر.
ولی را مهر او سازنده آبی
عدو را کین او سوزنده خاری .
|| معالج . مؤثر. مفید(دارو) :
بر زخمها که بازوی ایام می زند
سازنده تر ز صبح دوائی نیافتم .
عقاقیر صحرای دلهاست این دو
که سازنده تر زین دوائی نیابی .
|| ساززن . (شعوری ). نوازنده . شکافه زن . نواپیشه . خنیاگر.مطرب . که یکی از آلات موسیقی را نواختن و زدن تواند چون تارزن و کمانچه زن و غیره .
- سازنده کار ؛ کارسازنده . کارآمد. کارساز :
ز گردان گزین کرد پنجه هزار
همه رزمجویان سازنده کار.
- سازنده و خواننده ؛ مطرب و مغنی . (ناظم الاطباء).
- سازنده و نوازنده ؛ خنیاگر.
اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان را
چرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد.
ناصرخسرو.
|| بانی . بنّا. برآرنده . عمارت کننده . بناکننده . پی افکننده :
حاکم روز قضای تو شده مست مگر
نه حکیم است که سازنده ٔ گردنده سماست .
ناصرخسرو.
|| اختراع کننده . ابداع کننده . ایجادکننده . پدیدآورنده . آفریننده . خالق . از نیست هست کننده (در مورد ایزد تبارک و تعالی ) :
ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوابخش و هم نوازنده .
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 2).
|| انتظام دهنده . بسامان کننده . || نوازش کننده . دلخوش کننده . دلگرم کننده :
مهر و لطف اوست این سازنده و آن سازگار.
سوزنی .
|| بخشنده :
بی طمعیم از همه سازنده ای
جز تو نداریم نوازنده ای .
نظامی (مخزن الاسرار).
|| مهیاکننده . تهیه کننده . آماده کننده :
چو سازندگان شمع و می ساختند
ز بیگانه ایوان بپرداختند.
فردوسی .
|| برپادارنده . آراینده . سازنده ٔبزم ؛ رونق دهنده ٔ آن . || روبراه کننده . بسامان کننده . راست کننده . سازنده ٔ کاری ؛ سر و صورت دهنده ٔ آن :
خرد باد در نیک و بدیار او
خدا باد سازنده ٔ کار او.
نظامی .
|| جاعل . جعل کننده . مزور. سازنده ٔ چیزی از روی تقلب و تزویر، چون سند، اسکناس و غیره ... || سازگار. سازوار. خوش رفتار. هم آهنگ . همداستان . همرای . موافق :
جهانجوی ازین چارشد بی نیاز
همش بخت سازنده بود از فراز.
فردوسی .
من ازو سازنده تر هرگز کجا یابم صنم ؟
او ز من بیچاره تر هرگز کجا یابد شمن ؟
منوچهری .
|| مداراکننده . مماشات کننده . تحمل کننده . بردبار. متحمل :
تا زنده ای زی گمرهی
سازنده ای با ناسزا.
(منسوب به ناصرخسرو).
|| ملایم طبع و مزاج . سازگار با آن (آب و هوا). گوارا : و اول خزان پیران را لختی سازنده تر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).و پیران و کسانی را که مزاج پیران دارند سازنده تر باشد [ زمستان شمالی خشک ] . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ایا هوای تو سازنده چون هوای بهشت
کدام کس که ندارد سوی بهشت هوا؟
سوزنی .
هوای جهان دیده ، سازنده تر
زمانه زمین را نوازنده تر.
نظامی .
ولی را مهر او سازنده آبی
عدو را کین او سوزنده خاری .
(از تاج المآثر).
|| معالج . مؤثر. مفید(دارو) :
بر زخمها که بازوی ایام می زند
سازنده تر ز صبح دوائی نیافتم .
خاقانی .
عقاقیر صحرای دلهاست این دو
که سازنده تر زین دوائی نیابی .
خاقانی .
|| ساززن . (شعوری ). نوازنده . شکافه زن . نواپیشه . خنیاگر.مطرب . که یکی از آلات موسیقی را نواختن و زدن تواند چون تارزن و کمانچه زن و غیره .
- سازنده کار ؛ کارسازنده . کارآمد. کارساز :
ز گردان گزین کرد پنجه هزار
همه رزمجویان سازنده کار.
فردوسی .
- سازنده و خواننده ؛ مطرب و مغنی . (ناظم الاطباء).
- سازنده و نوازنده ؛ خنیاگر.
سازنده. [ زَ دَ / دِ ] ( نف ) صانع. عامل. درست کننده. بعمل آورنده. ترکیب کننده :
اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان را
چرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد.
حاکم روز قضای تو شده مست مگر
نه حکیم است که سازنده گردنده سماست.
ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوابخش و هم نوازنده.
مهر و لطف اوست این سازنده و آن سازگار.
بی طمعیم از همه سازنده ای
جز تو نداریم نوازنده ای.
چو سازندگان شمع و می ساختند
ز بیگانه ایوان بپرداختند.
خرد باد در نیک و بدیار او
خدا باد سازنده کار او.
جهانجوی ازین چارشد بی نیاز
همش بخت سازنده بود از فراز.
او ز من بیچاره تر هرگز کجا یابد شمن ؟
تا زنده ای زی گمرهی
سازنده ای با ناسزا.
ایا هوای تو سازنده چون هوای بهشت
کدام کس که ندارد سوی بهشت هوا؟
اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان را
چرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد.
ناصرخسرو.
|| بانی. بنّا. برآرنده. عمارت کننده. بناکننده. پی افکننده : حاکم روز قضای تو شده مست مگر
نه حکیم است که سازنده گردنده سماست.
ناصرخسرو.
|| اختراع کننده. ابداع کننده. ایجادکننده. پدیدآورنده. آفریننده. خالق. از نیست هست کننده ( در مورد ایزد تبارک و تعالی ) : ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوابخش و هم نوازنده.
نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 2 ).
|| انتظام دهنده. بسامان کننده. || نوازش کننده. دلخوش کننده. دلگرم کننده : مهر و لطف اوست این سازنده و آن سازگار.
سوزنی.
|| بخشنده : بی طمعیم از همه سازنده ای
جز تو نداریم نوازنده ای.
نظامی ( مخزن الاسرار ).
|| مهیاکننده. تهیه کننده. آماده کننده : چو سازندگان شمع و می ساختند
ز بیگانه ایوان بپرداختند.
فردوسی.
|| برپادارنده. آراینده. سازنده ٔبزم ؛ رونق دهنده آن. || روبراه کننده. بسامان کننده. راست کننده. سازنده کاری ؛ سر و صورت دهنده آن : خرد باد در نیک و بدیار او
خدا باد سازنده کار او.
نظامی.
|| جاعل. جعل کننده. مزور. سازنده چیزی از روی تقلب و تزویر، چون سند، اسکناس و غیره... || سازگار. سازوار. خوش رفتار. هم آهنگ. همداستان. همرای. موافق : جهانجوی ازین چارشد بی نیاز
همش بخت سازنده بود از فراز.
فردوسی.
من ازو سازنده تر هرگز کجا یابم صنم ؟او ز من بیچاره تر هرگز کجا یابد شمن ؟
منوچهری.
|| مداراکننده. مماشات کننده. تحمل کننده. بردبار. متحمل : تا زنده ای زی گمرهی
سازنده ای با ناسزا.
( منسوب به ناصرخسرو ).
|| ملایم طبع و مزاج. سازگار با آن ( آب و هوا ). گوارا : و اول خزان پیران را لختی سازنده تر باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).و پیران و کسانی را که مزاج پیران دارند سازنده تر باشد [ زمستان شمالی خشک ]. ( ذخیره خوارزمشاهی ).ایا هوای تو سازنده چون هوای بهشت
کدام کس که ندارد سوی بهشت هوا؟
سوزنی.
فرهنگ عمید
۱. کسی که چیزی می سازد و درست می کند.
۲. پرفایده.
۳. (اسم ) (موسیقی ) [قدیمی] نوازنده، ساززننده.
۲. پرفایده.
۳. (اسم ) (موسیقی ) [قدیمی] نوازنده، ساززننده.
دانشنامه آزاد فارسی
در مناطق گوناگون ایران و بعضی از کشورهای همسایه، مثل افغانستان، به معنای موسیقی دان یا نوازنده است. در بخارا، موسیقی دانِ زن است که موسیقی جشن ها را اجرا می کند، در مقابل موسیقی دانِ مرد، در همین حوزۀ موسیقایی، که مروگی خوان نامیده می شود. در گذشته، این موسیقی دانان در گروه های سه تا شش نفری، و به ندرت به تعداد بیشتر، در مجالس زنانه حاضر می شدند و با نواختن دایره، ترانه های عامیانه می خواندند. رپِرتوار ویژۀ آن ها را امروز بخارچه می نامند.
wikijoo: سازنده
واژه نامه بختیاریکا
ورارا
پیشنهاد کاربران
به کسی که چیزی را می سازد سازنده می گویند.
انجام دهنده، پیشرو در کار
چیزی میسازد
کلمات دیگر: