مترادف زد و خورد : برخورد، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع
زد و خورد
مترادف زد و خورد : برخورد، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع
فارسی به انگلیسی
dispute, fracas, tussle
conflict, fight, scuffle
فارسی به عربی
معرکة
مترادف و متضاد
برخورد، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع
نبرد، پیکار، نزاع، جنگ، مبارزه، مصاف، جدال، رزم، محاربه، زد و خورد
نبرد، پیکار، جنگ، زد و خورد، حرب، کارزار
نبرد، پیکار، مبارزه، مصاف، رزم، محاربه، زد و خورد، حرب
نزاع، جنگ، محاربه، زد و خورد، جنگاوری
زد و خورد، کشمکش، جنگ جزئی
زد و خورد، اختلاط، قطعه موسیقی مختلط
زد و خورد، قیل و قال، بلوا
شتاب، تمایل، برخورد، زد و خورد، پرتاب، کجی، شیب، سرازیری، مسابقه نیزه سواری، شمشیربازی سواره در قرون وسطی
نبرد، زد و خورد، درگیری
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - زدن و خوردن ضرب زدن و مورد ضرب واقع شدن . ۲ - جنگیدن .
در مقام جنگ مستعمل است جنگیدن مبارزه
در مقام جنگ مستعمل است جنگیدن مبارزه
فرهنگ معین
(زَ دُ خُ ) (اِمر. ) درگیری ، نزاع .
لغت نامه دهخدا
زد و خورد. [ زَ دُ خوَرْ / خُرْدْ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) در مقام جنگ مستعمل است. «زد»، زدن زخم و «خورد»، خوردن زخم است. در این لفظ بوی خون می آید. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). زدن و خوردن. ضرب زدن و مورد ضرب واقع شدن. || جنگیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). مبارزه. منازعه.
واژه نامه بختیاریکا
تپ کو؛ تپ و تِلن ( تپ و تُل ) ؛ زَن و تِلن
پیشنهاد کاربران
درگیری
محاربه
بزن بزن
درگیری و محاربه
نزاع
درگیری، نزاع، دعوا، کتک کاری، جنگ، منازعه، جدال، نبرد، آورد، رزم
دعوا
بزن بزن دعوا کتک کاری
درگیری. . . کتک کاری. . . . دعوا. . . . نزاع. . . . ضرب. . .
کلمات دیگر: