مترادف سالوس : تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق، چاپلوس، چرب زبان، متملق، چرب زبانی، فریبکاری، شیاد، ظاهرنما، فریبنده
سالوس
مترادف سالوس : تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق، چاپلوس، چرب زبان، متملق، چرب زبانی، فریبکاری، شیاد، ظاهرنما، فریبنده
فارسی به انگلیسی
hypocrite, impostor, hypocrisy
disingenuous, disingenuousness, hypocrisy, hypocrite, masquerade, phoney, phony, pretense, pretentious, sanctimonious, sanctimony, toady, whited sepulcher
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
اسم
تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق
چاپلوس، چربزبان، متملق
تملق، چربزبانی، فریبکاری
شیاد، ظاهرنما، فریبنده
۱. تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق
۲. چاپلوس، چربزبان، متملق
۳. تملق، چربزبانی، فریبکاری
۴. شیاد، ظاهرنما، فریبنده
فرهنگ فارسی
فریب دهنده، مکار، حیله گر، ریاکار، خدعه ونیرنگ
۱ - ( صفت ) ۱ - چرب زبان متملق . ۲ - کسی که بچرب زبانی و زهد و صلاح مردم را بفریبد فریبنده فریب دهنده شیاد. ۳ - ( اسم ) چرب زبانی تملق . ۴ - خدعه فریب مکر حیله .
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گفت آن سالوس زرّاق تهی
دام گولان و کمند گمرهی.
کاندرین ره ادب آن است که یکتا آیند.
کیت سالوس خوش بر او خندی.
شنیدی علم کردی نام سالوس
خرد بر علم تو میداد افسوس.
نیک پی کور کردی از سالوس.
بهر یک من جو و دو کاسه سبوس.
مفروش دین بچربک و سالوس و ریو و زنگ.
سالوس و سیه گری برآورد.
در عربده و جنگ و سالوس.
کمترش خور کان پر آتش لقمه ایست.
که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم.
بِه ْ آنکه بر در میخانه برکشم علمی.
وین نقش زرق را خط بطلان بسرکشیم.
سالوس. ( اِخ ) شهری است از ایتالیا سابقاً حاکم نشین ایالتی از مارکیزات بوده است و بسال 1142 م. بنیاد نهاده شد و دارای 16000 تن سکنه است.
سالوس . (اِخ ) شهری است از ایتالیا سابقاً حاکم نشین ایالتی از مارکیزات بوده است و بسال 1142 م . بنیاد نهاده شد و دارای 16000 تن سکنه است .
سالوس . (اِخ ) سالوش . رجوع به چالوس شود.
گفت آن سالوس زرّاق تهی
دام گولان و کمند گمرهی .
(مثنوی ).
از سر صوفی سالوس دوتایی برکش
کاندرین ره ادب آن است که یکتا آیند.
سعدی (کلیات بدایع، چ فروغی ص 503).
چیست ناموس دل در او بندی
کیت سالوس خوش بر او خندی .
اوحدی .
|| (اِ) خدعه . (دزی ج 1 ص 622 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). فریب . مکر. حیله :
شنیدی علم کردی نام سالوس
خرد بر علم تو میداد افسوس .
ناصرخسرو.
راه خود را به شغرک و ناموس
نیک پی کور کردی از سالوس .
سنایی .
ساخته دست بر ره سالوس
بهر یک من جو و دو کاسه سبوس .
سنایی .
هفتادساله گشتی توحید و زهد کو
مفروش دین بچربک و سالوس و ریو و زنگ .
سوزنی .
در کنج نفاق سر فروبرد
سالوس و سیه گری برآورد.
عطار.
نه چون شیر و پلنگ و خروس
در عربده و جنگ و سالوس .
(مقامات حمیدی ).
لطف و سالوس جهان خوش لقمه ایست
کمترش خور کان پر آتش لقمه ایست .
(مثنوی ).
زمانی بسالوس گریان شدم
که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم .
سعدی (بوستان ).
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
بِه ْ آنکه بر در میخانه برکشم علمی .
حافظ.
صوفی بیا که خرقه ٔ سالوس برکشیم
وین نقش زرق را خط بطلان بسرکشیم .
حافظ.
|| بانگ . (شرفنامه ٔ منیری ).
سالوس . (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع در 47 هزار و پانصدگزی جنوب باختری مهاباد و 34هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد به سردشت . هوای آن سرد و دارای 424 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه بادین آبادتأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون ، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) خدعه، مکر، حیله، فریب: زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱: ۱۷۹ )، دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / به آنکه بر در میخانه برکنم علمی (حافظ: ۹۴۰ ).
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان منگور غربی قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۴۲ نفر (۵ خانوار)بوده است.
از نام های گذشته شهرستان چالوس می باشد.
http://www.vajehyab.com/?q=دهخدا:سالوس
واژه ای یونانی که بعد از حملهٔ اسکندر وارد ادبیات ایران شده است. و به چم (معنی) شادان، چرب زبان، خوش گذران، فتان است. و از واژهٔ نهوسلوس و یا نحوسلوس و یا نحوسلوس و نحوثلث گرفته شده است. و «نهوسلوس» به معنای شادی کردن، شاد کننده ، مژدگانی دهنده، تهمت زننده، فتانه است. واژهٔ «سلیس» هم از همین خانواده است که به چم نرم و روان است، و در یونانی به چم رقص نرم و روان، زبان نرم و روان است.
دانشنامه آزاد فارسی
این اتفاق معمولاً در اثر دنبال کردن پیوندی به تاریخچهٔ یک صفحهٔ حذف شده پیش می آید.می توانید جزئیات بیشتر را در گزارش ثبت وقایعٔ حذف بیابید.