کلمه جو
صفحه اصلی

سبک سر


مترادف سبک سر : شوریده مغز، کم خرد ، بی وقار، جلف، سبک مایه، نامعقول ، کم ارج، بی ارزش، کم اهمیت، کم بها ، سهل انگار، سربه هوا، سبکسار، عجول، بی مغز، کم مایه ، خوار، فرومایه، پست، د

متضاد سبک سر : خردمند، عاقل، رزین، موقر، گرانبها، پرمایه

فارسی به انگلیسی

fool, frivolous, light-minded, stupid, frivolous, light, cuckoo, rash, sober

light-minded, rash, stupid, frivolous, sober


fool, frivolous


مترادف و متضاد

light-headed (صفت)
حواس پرت، گیج، بی قید، بی فکر، سبک سر

careless (صفت)
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید

stupid (صفت)
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ

frivolous (صفت)
پوچ، احمق، سبکسر، سبک، بیهوده و بیمعنی، سبک رفتار

featherbrained (صفت)
سبکسر

featherheaded (صفت)
خیره سر، سبکسر

شوریده‌مغز، کم‌خرد ≠ خردمند، عاقل


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خوار فرومایه . ۲ - بی وقار بی تمکین . ۳ - مفلس تهیدست . ۴ - از اصحاب قلوب .

فرهنگ معین

( ~ . سَ ) (ص مر. ) نک سبکبار.

لغت نامه دهخدا

سبک سر. [ س َ ب ُ س َ ] ( ص مرکب ) مخفف سبکسار. بی مغز و بی وقار و کم مایه. ( آنندراج ). فرومایه. ( غیاث ). نادان. کم خرد :
برهّام گفت این بد ناهمال
دلیر و سبک سر مرا بود خال.
فردوسی.
کسی را کجا چون تو کهتر بود
ز دشمن بترسد سبک سر بود.
فردوسی.
سر مردمی بردباری بود
سبک سر همیشه بخواری بود.
فردوسی.
جوان هم سبک سر بود خویش کام
سبک سر سبکتر درافتد بدام.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
سپه را چو مهتر سبک سر بود
شکستن گه کین سبک تربود.
اسدی.
سبک سران حسد گر زبون عزم تواَند
عجب مدان که شود خس بدست باد اسیر.
اثیر اخسیکتی.
چون عاشق دلتنگ بر روی اصفهان سرگردان وتردامن سبک سر در ایام بهار بهر سوی روان و دوان. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 12 ).
بر سبک سر نشاید ایمن بود
که سبک سر بسر درآید زود.
اوحدی.

فرهنگ عمید

۱. سبک مغز، سفیه، بی خرد: سر مردمی بردباری بود / سبک سر همیشه به خواری بود (فردوسی: ۷/۱۵ ).
۲. خودرای.
۳. فرومایه، پست.

واژه نامه بختیاریکا

تی نه به جا؛ بل باز

پیشنهاد کاربران

Frivolous


کلمات دیگر: